دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت
بشکست عهد وز غم ما هیچ غم نداشت
یا رب مگیرش ار چه دل چون کبوترم
افکند و کشت و عزت صید حرم نداشت
بر من جفا ز بخت من آمد وگرنه یار
حاشا که رسم لطف و طریق کرم نداشت
با این همه هر آن که نه خواری کشید از او
هر جا که رفت هیچ کسش محترم نداشت
ساقی بیار باده و با محتسب بگو
انکار ما مکن که چنین جام جم نداشت
هر راهرو که ره به حریم درش نبرد
مسکین برید وادی و ره در حرم نداشت
حافظ ببر تو گوی فصاحت که مدعی
هیچش هنر نبود و خبر نیز هم نداشت
تفسیر فال: این غزل به نوعی بیانگر احساس ناامیدی و شکست در روابط انسانی است. شاعر از یاری سخن میگوید که جز ستم و جور چیزی برای او نداشته و به نوعی از عهد خود شکسته است. این شعر به ما یادآوری میکند که در زندگی ممکن است با مشکلات و ناامیدیهایی مواجه شویم، اما باید بدانیم که این شکستها مقدمهای برای پیروزیهای بزرگتر هستند. به یاد داشته باشید که زمان همه چیز را بهبود میبخشد و ممکن است در آینده، آنچه که امروز به نظر میرسد، به نفع شما تمام شود. پس با امید و صبر به جلو بروید.