فرهنگی

احساسی ترین سکانس فقط با یک تکه پیتزا !

در انتهای شب اشکمان را درآورد

در قسمت اخیر سریال در انتهای شب یک سکانس خاص جلب توجه می‌کند، سکانسی که دارا یک برش از پیتزایش را به بهنام (پدرش) می‌دهد و فضای متنشج خانه پدری ماهرخ را دگرگون می‌کند. سریال در انتهای شب در این شش قسمتی که پخش شده حال دیگر یک سریال کاملا موفق است که در نمایش پیچ و خم‌های زناشویی شاید متفاوت عمل کرده است.

شخصیت‌ها و روابط برآمده از آن‌ها آن‌قدر ملموس ترسیم شده که هر مخاطبی با هر میزان از تجربه در رابطه، دچار سطحی از همذات‌پنداری با کاراکترهای این سریال می‌شود. اینجا البته بیشتر و دقیق‌تر درباره آن سکانس برش پیتزا می‌نویسم، در واقع آن بخش کارکرد و و جایگاه فرزند در منازعات زناشویی، چیزی که در آثار ایرانی نگاهی سطحی و گذران و کلیپ‌گونه به آن شده،؛ مثل جایگاه فرزندی که پدرش اعتیاد دارد، ناخواسته ذهنم رفت سمت آن کلیپ معروفی که از محمد اصفهانی، سال‌ها پیش در صداوسیما پخش می‌شد، «نازنین، من اگه تاریکم، غمی نیست».
فرزند طلاق و فرزند اعتیاد بودن چگونه است؟ آیا این‌قدر که در آثار وطنی تصویر می‌شود، کلیشه‌ای و باسمه‌ای و یک‌سویه است؟ آیا صرف این که یک نفر فرزند طلاق می‌شود، پس غمگین و پرخاشگر و یا آمیخته از عقده و بغض است؟ دارای سریال در انتهای شب اتفاقا مسیری متفاوت را رفته، او به شدت باهوش است، در میانه طلاق پدر و مادرش، فکر «اتاق فرار» است، پی لذت و لمس لحظه است، یک گوشه‌ای قنبرک نزده، سوژه دلسوزی و ترحم نیست، کار خودش را می‌کند، حتی در همین سکانس مورد اشاره قسمت اخیر، به جای آن که مرعوب تنش و تشنج خانه پدربزرگش شود، فاعلیت خودش را دارد، در لحظه‌ای که می‌شد با چند نمای نزدیک از مخاطب اشک گرفت، او اتفاقا در یک نمای مدیوم، کنش‌مند و مستقل یک برش از پیتزای خودش را به پدرش می‌دهد، پدری که در آستانه خروج از منزل پدری همسر سابقش است. موقعیت عجیبی دارد، بهنام یکه و تنهاست، آمده فرصت مهرورزی به فرزندش را طلب کند، کسی او را نمی‌خواهد، زیر طعن و کنایه‌های سنگین عمه خانم(با بازی شیرین مریم سعادت) مات و مبهوت است، دارا صدایش می‌کند، بهنام مبهوت برمی‌گردد، پیتزایش را به او می‌دهد.
پیتزا در اینجا همه‌ی عشق دارا است، چند دقیقه قبل‌تر ماهرخ خطاب به عمه خانم می‌گوید که شام داشتیم، اما چون دارا هوس پیتزا کرده، امشب را پیتزا می‌خوریم. این یعنی در آن لحظات عزیزترین چیزِ دارا همان پیتزا است و می‌بخشد، اشک نمی‌ریزد، شیون ندارد، گفتم که ابژه دلسوزی نمی‌شود اما در نهایت اشک مخاطب را درمی‌آورد. در همین قسمت در سکانس حمام، دارا در وان نشسته و از مادرش چیزهایی می‌پرسد که نشان می‌دهند که درباره «مهر پدر نسبت به خودش» شک دارد، ماهرخ به او اطمینان می‌دهد که بهنام، دارا را دوست دارد، اینجا آن مرز ظریف پرداخت واقعی یک کاراکتر اتفاق می‌افتد، دارا که از ریاضی خواندن فراری است، در عین حال می‌داند خانه محل سکونت بهنام به نام خودش است، هوشمند و مطالبه‌گر رفتار می‌کند اما در عین حال مهر پدر را طلب می‌کند، دارای سریال در انتهای شب به نوعی و در موقعیت‌هایی یادآور آن فرزند طلاق فیلم عزیز «کریمر علیه کریمر» است، فیلمی که علاقه‌مندان سینما با بسیاری از سکانس‌های آن خاطره‌بازی می‌کنند، فرزند طلاق آن فیلم یک الگوی درست و حسابی‌ست که انگار قرار است تا ابد الهام‌بخش باشد.
خلاصه آن که اگر با آن سکانس دارا اشکی شده‌اید، حق دارید، این اتفاقا یک پرداخت مهندسی‌شده و دقیق از یک وضعیت یک فرزند طلاقِ امروزی بود، کسی که ترحم طلب نمی‌کند، اتفاقا شاید آینده بسیار روشنی هم داشته باشد، عاری از عقده، یک وضعیت متفاوت و نه لزوما تقلیل‌دهند و پَست! این تفاوت در لحن پردازش پرسونای دارا؟ همان چیزی‌ست که منجر به تغییر نگاه به کلیشه‌های رایج دهه‌های پیش خواهد شد، طلاق، لزوما بد نیست، فرزند طلاق لزوما ترحم‌پذیر نیست.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا